فاتحه آخرین خاطره مان که خوانده شد!
برای منی که سگ تربن و تخس ترین و بداخلاق ترین دختر در مقابل جنس مخالف هستم زور دارد بنشینم پای حرف های یک احمقِ کثیف که مدام محکومم می کند و بازخواست که چرا کنار پسرها نشسته بودی ؟؟؟ ( کنار را فاصله 6،7 قدمی تصور کنید در حالی که پشت به پسرها نشسته ای) ، آنجا چه عملی انجام میدادید؟؟؟
شندین جمله با پسرها چکار می کردید اینقدر برایم سنگین است که می توانم راحت سنگ بردارم و سر طرف را به ضربه ای پخش شیشه اتوبوس کنم ... اینکه برای نشستنم زیر سایه در چند قدمی همکلاسی هایم به دور از رد و بدل شدن حرف و حرکات زننده و تحریک کننده باید از کسی اجازه بگیرم که هیچ نسبتی، هیچ مقامی و ارزشی برایش قایل نیستم کفری ام می کند... اینکه باید برای استانداردهایم برای خطای نکرده ام عذر خواهی کنم روانی ام می کند... اینکه سهیلا می گوید گاهی اوقات برای مصلحت باید آنجای خر را هم ببوسی اشکم را در می آورد....
اینکه کسی خودش را محرم و حلال به دختر مردم ببیند و همکلاسی های پسر را مزاحم نوامیس مردم خنده آور است... اینکه استاد پسرها را برای کمک و مراقبت از دخترها می فرستد و یک احمقِ بی فکرِ ردش می کند که 4تا دختر بمانند وسط کوهای بی سرو ته و خودشان سنگ بزنند به مار و خودشان از پس موجودات مزاحم اعم از انسان و حیوان بر بیایند ان هم فقط و فقط به دلیل اینکه ذهن این آقا فاحشه و بیمار است روانی کننده است...
افکار کوتاه ،پوچ ، خراب ،سکسیست که مدام همه را در حالت لذت جویی و اعمال خلاف شرع آن هم وسط بیابان زیر آفتاب داغ و حین بالا رفتن از کوه می بیند سردردم می کند...
شنبه مورخ 28/2/92 احضار شدیم دفتر فرهنگ ... می خواهد صحبت کند.... وصله هایی که به ما نمی چسبد.... حرف هایی که پدرم تا به حال جرات نکرده بگوید.... جرممان را می نویسم نشستن در چند قدمی همکلاسی ها شما بخوانید باج ندادن و کم محلی من به ح ا ج اقا... و ملیحه هم که خوب برای طبیعی شدن قضیه....
می خواهد بگوید پسرها ،پسرهای بدی هستند ....و شما باید از من برای گذاشتنِ باسنِ مبارک به زمین اجازه می گرفتید ... بعدتر من باید بگویم شما خرِ کی باشید؟ بعد بگویم پدرمی ؟؟ مادرمی ؟؟ استادمی ؟؟؟ عصبی شوم... بعد حرف بالا بگیرد بعد منتظر باشد که عذر خواهی کنم که نرم شوم که پا دهم ، لاسی بزنیم ....قضیه به خیر و خوشی تمام شود...
اما نمی شود... بعید می دانم...بعید میدانم بتوانم سگ درونِم را که بی قلاده و بدجور هار است راضی کنم در مقابل تحقیرها و چرت و پرت ها آرام گیرد و گاز نگیرد...
+ ملیحه را تصور کنید یک زن مومن محجبه چادری با یک بچه دوساله :))) چکار میکرده با پسرها آیا ؟:)))
ما زنها رسم خوبی داریم، زمانه که سخت میگیرد، شروع میکنیم به کوتاه کردنِ